من ۵تا خواهر شوهر دارم سه تا شون سر زندگیشونن و کاری به کار ندارن چلی دوتا شون بیوه هستن یکی جدا شده یکی همشرش مرده اینکه جدا شده تو روت فرضته دو عالم پشت سر ابا و اجداتو میاره جبو چشمت بسکه جرفتو میزنه چیزی میخری کاری میکنی ی جور زد حال میزنه
اما اون یکی مدام در حال ناله و اه و نفرین این و اون
حالا شنبه قرار بود همسرم بره برا این دومیه ی کاری انجام بده قبلش میره خونه مادرش خونشون جاییه که در حیاط همیشه بازه وقتی میره پشت در اتاق نگو همسن خواهر شوهر دومیه اونجا بوده و داشته پشت سر شوهرم حرف میزده اینم نکرده همون موقع بره تو اتاق برگشته خونه زنگ میزنه نیومدی چرا شوهرمم میگه شنیدم حرفاتو واسه همین نیومدم
اونم گردن نمیگیره و ی عالمه پیام بدو بیراه و چرت داد کع که اره زت پرت کرده زنت فلانه بهمانهه حسوده و.... همون موقع خواهرش که جدا شده تومد خونمون شوهرمم پیاما رو نشونش داد جلوی ما طرف ما رو گرفت و گفت درستش میکنم
ولی تمروز فهمیدسم اونم تو تیم اون یکیه و متو مقصر میدونه