دیگه خستم از این خواستگارا گاهی میگم شاید مشکل از منه، وگرنه چرا باید دوستای من همسایه ها و... مرحله به مرحله مراسماتشون پیش بره ولی من انقدر سخته و نمیشه.
ی موردی اومد بسیار مرموز بودند زنه و پسره اصلا نسبتشون باهم رو نگفتن و بسیار حساس بودند. از این خانواده های بسیاااااااار مذهبی نمای سنتی بودند حتی پسره نگفت چکارست گفت در یکی از ارگان های دولتی کار می کنم، من میخواستم در مورد اخلاق و اینا حرف بزنم اون همش دغدش مهریه و نگاه دختر به اموال پسر بود همه بحثمون شد مسائل اقتصادی و پول. تازه ی جایی رو برای قرار انتخاب کردند که معمول نبود.