دوستان امشب رفتیم بستنی معجون بعد چون لیوانش بزرگ بود شوهرم یکی گرفت برا جفتمون یعنی قبلش دوتا سفارش دادیم من رفتم دستشویی
اومدم دیدم یکی
گفتم کو این تو
گفت باهم میخوریم
بعد چون فضای داخل مغازه شلوغ بود ما اومدیم بیرون
منم گفتم کاش یه لیوان دیگه میگرفتی (منظورم لیوان خالی بود که نصفیرو بریزیم اون تو) چون دو نی تو یک لیوان بعد میشد باهم بخوریم چسبیده به هم.( امیدوارم منظورمو مت حه شده باشید)
بعد شوهرم اومد ویفر روشو برداره بخوره
این حرفوزدم گفت نمیخوام
دیگه نخورد هرکار کردم
هرچی گفتم بابا بخدا منظورم نداشتم نمیگم که چرا یکی گرفتی گفتم یه لیوان خالی میگرفتی دوتاش میکردیم
ولی اون خیلی خیلی زود بهش برخورد هر کاری کردم نخورد
آنقدر ناراحت شدم اول از اینکه همسرم خیلی زود بهش برخورد
بعد از اینکه کاشک اون حرفو نمیزدم
چون شوهرم بخاطر من ک قبول کرد بریم اونجا با اینکه مهمونی شام دعوت بودیم
البته بعدش رفتیم مهمونی
اما بخاطر اینکه من هوس کردم مسیر عوض کرد کلی تو ترافیک موندیم
همش ذهنم درگیر چرا اینجوری شد
یعتی انگار زهر خوردم