حول ۸۰ سال داشت اومده بود از فروشگاه موجودی کارت هاشو بگیره یکیشون ۸۰ هزارتومن داشت اون یکی هم مسدود بود
باهم از مغازه زدیم بیرون ی چنتایی پله داشت در ورودی
دیدم نشسته روی پله ها و خودشو سر میده پایین
خیلی ناراحت شدم منم دستاشو گذاشتم روی شونم بلندش کردم گفتم چرا خودت تنهایی گفت هیچکسو ندارم سه تا بچه داشتم ک مردن
بعد که کمکش دادم کلی قربون صدقم رفت ازم تشکر کرد و دستمو بوسید منم خم شدم دستشو بوسیدم بغلش کردم💔خیلی غم انگیز بود برام فک کن چقدر باید تنها باشی ک دست کسی ک سنش یک چهارم تو هست رو ببوسی
آدرس خونشو ازش گرفتم اگ پول و پله ای اومد دستم خرید کنم واسش