توی تاپیک قبلیم هس ک تو۱۳ بدر چی شد
ب من ب کسی نگفته بودم امروز مامانم و ابجیم اومدن خونمون عصرم خواهرشوهرم و جاریم اومدن
بعدما نشسته بودیم یکدفعه ای گفت توی سیزده هدیدم اسم مستعار خراب کاری کرد و مانتوش کثیف شد
من بهش گفتم ب کسی نگو اونم امروز گف
منم بهش گفتم من بهت گفتم ب کسی نگی بعد تو اومدی توجمع گفتی گفت من منظوری نداشتم تومثل خواهرمی
خیلی دلم شکست از خجالت داشتم میمردم خون جلوی چشمام روگرفته بود هرکاری کردم بحثو عوض کنم نتونستم دلم نمیخاد دیگه ببینمش 😭😭😭
الانم هیچ کس و ندارم باهاش حرف بزنم اینجا گفتم
بعدم ک بقیه رفتن اونم با اونا رفت
کاش میمردم😞😞😞😞