چند روز اول عید دهات شوهرم بودیم براش کار پیش اومد .ششم عید برگشتیم نهم عید رفتم خونه بابام یه سر بزنم که گفت باید دوباره بریم دهات من گفتم نمیام دیگه حوصله ندارم..چون برام خیلی سخته اونجا همه خواهر برادراش هستن مدام با شال و شومیز باید باشم و کار کنم و یه سره مهمون میاد واسشون ..دیگه بعد کلی بحث و ناراحتی که اون خودش رفت...من بعد سیزده برگشتم خونه اونم اومده بود تا منو دید گفت چرا اومدی خوش گذشت حسابی و طلبکار ...چند تا تیکه انداخت منم جواب ندادم حوصله بحث نداشتم رفت اتاق خوابید بیدار شد گفت حلقه منو بده بیا تمومش کنیم حلقه رو دادم بهش رو کلی به خاطر بدبختی م گریه کردم بازم طلبکار بود...اصلا تو عمرش از من معذرت خواهی نکرد انگار من آدم نیستم حالا میگه برو برای طلاق اقدام کن...آخه با بچه چکار کنم ....مرتیکه بی عقل به من همش تیکه میندازه با کنایه حرف میزنه میگه که بالاخره دستت رو میشه فلانی آب پاکی رو ریخت رو دستم و پنهون کاری ...هر چی میگم واضح حرف بزن لال میشه خدا شاهده که من هیچ کاری نکردم...تموم کاراش رو مخم رفت دیشب از خواب بیدار شده هی منو لعنت میکنه ..خسته شدم خونه پدر مادر هم نمیتونم برم اونا هم مشکلات خودشونو دارن..حس میکنم اینجا هم غریبه هم چکار کنم خدایا 😭😭😭
یاد کلیپه افتادم که میگفت اول از خواستگار بپرسید کدوم دهاتی هست
خيلي خودخواهه
خیلی ناراحت شدم برات
ان شاءالله مشکلاتت حل بشن برات حمد میخونم
ای بابا. بگو تو طلاق میخوای،من برم اقدام کنم؟ خودت برو اقدام کن،مهرمو بدع،خضانت بچمم بده بعد برو به جهنم
تو دهاتشون که بود با پیام هایی که داد کلی استرس بهم وارد کرد که میام وسیله هاتو بردار ببر و چیزای دیگه ...چند تا از موهام قشنگ سفید شد هیچ حسی بهش ندارم فقط به خاطر بچم میترسم
وااااا مگه الکی میشه به کسی تهمت زد
وقتی به خودت مطمئنی جلوش وایسا و ازش شاکی شو بیخود کرده تهمت زده واسا و بگو ثابت کن...گریه که کاری .رو درست نمیکته گریه کاره آدمایه ترسو و ضعیفه
شاید اشتباه کنم.ولی اگه قبلش خوب بودین یکی بدتو گفته .
اگه از قبل رفتارش بد بوده ک دنبال بهونه است محلش نده.تهمت هم میزنه بهش بگو من ک به خودم شک ندارم ولی تو بی غیرتی ک به زنت حرف می زنی
چه زرنگه آقااا
هرچی گفت وسایلتو بردار برو اقدام کن به طلاق توجه نکن
بعدا هم ازت شکایت میکنه بخاطر بردن وسایل هم مهریه تعلق نمیگیره
نکنه تو دهات پرش کردن😑
بنظرم اصلا محل نده، حرف طلاق هم پیش کشید بگو: خیلی مشتاقی خودت اقدام کن بچه زرنگ
عزیز دلم من الان یه لحظه رفتم تاپیک قبلیتو خوندم
خدای من شاهده که اصلا قصد سرکوفت زدن ندارم
فقط حرفم اینه که با این خانواده ای که داری چراااا رفتی اونجا موندی هم روحیه خودت خراب میشه هم واسه بچه ات خوب نیست
شوهرتو هم تنها نمیفرستادی باهاش میرفتی
با زبون خوش بگیرش راضیش کن که یه زمانی رو برای خودتون بذارید همش که نمیشه پیش خانواده ها بود...
راجع به طلاق و اینا هم مشخصه یکی پرش کرده اصلا کاری نکن و هر چی هم گفت بگو من زندگیمو دوست دارم نیازی به جدایی نمیبینم.... اگه هم خواست کاری کنه بذار از طرف اون باشه نه تو
