سلام بچه ها خوبین من ازدواج دوممه همسرم از ازدواج اولش یه پسر داشت منم قبولش کردم بعد دو سه سال یه پسر اوردیم الان دو تا پسر داریم، قبلا از مادرشوهرم اینا دور بودیم ولی پارسال شوهرم گفت بریم طبقه بالای مادرشوهرم و فلان من راضی نبودم انقد گفت تا راضیم کرد ک نمیزارم مادرم دخالت کنه و فلان از وقتی اومدیم اینجا مادرشوهرم سر پسر اولم خیلی دخالت میکنه و دلسوزی بیجا میکنه قبلا خیلی بهم گیر میداد الان کم شده ولی دخالت هاش هست رسما من هیچکاره شدم برا تربیت بچه من یه ارث ازپدرم داشتم شوهرم گفت بفروشیم یا خونه بخریم یا رهن کنیم الان پول و تو حساب نگهداشته هی میگع میخام باهاش وام بگیرم میخام خونه بخرم و فلان هی امروز فردا میکنه ولی کاری نمیکنه منم خسته شدم از دخالتای مامانش مثلا امشب پسرم گوشی میخاست بازی کنه شوهرم گفت هر چی مامان بزرگ بگه مامان
بزرگش گفت نه گوشی ندین بهش و فلان ماهم ندادیم انقد این بچه لج کرد و گریه منم سرسخت وایستادم گفتم نمیشه برای چشات بده بعد دو دیقه گریه کرد فورا ازون پایین داد زد که بهش بدین و فلان شوهرمم حلقه به گوش مامانشه فورا گفت بیا بدم منم عصبی شدم گفتم یعنی چی ک یه دیقه میگی نده باز میگی بده فقط ب حرف مامانتی اونم گفت من نمیتونم گریه بچه رو ببینم و تو حساسی و فلان باهم دعوامون شد اونم رفت بیرون بچه ها من چیکار کنم اختیار بچه رو ندارم، بهش میگم ازینجا پاشیم میگع میخام خونه بخرم ولی پول کم دارم باید اینجا بمونیم تا بتونیم خونه بخریم اینم بگم ک ما داریم اجاره میدیم اینجا، حالا راهنمایم کنین چه رفتاری کنم 🥺🥺