مامان منم کلی خواستگار داۺته
مادربزرگم و مادربزرگه مامانم هروقت خواستگار برا مامانم میومده،فحشش میدادن مینداختنش بیرون
از سن خیلی کم خواستگار داشته
بعد شده بوده سی سالش بابام اومده خواستگاریش دوباره اےنا گفتن نه و فحش و...
مامانمم یه بار برای همیشه جلوشون وایساده،گفته من میخام بشم،منو اینجا میخواید برای کلفتی؟
تو هم عذاب وجدان نداشته باش،حکم خدا رو تو چهل ساله انجام دادی،حالا دیگه نوبت داداشاته
به مادرت بگو مامان مگه نمیگی منو نمیخواستی و داداشامو فقط میخای؟
من دیگه وظیفمو در حقا انجام دادم،نوبت پسراته که دوستشون داری ازت مراقبت کنن
برو خونه پسرا و عروسات،من دیگه توان ندارم
همون خدایی که گفته به والدین احسان کنید،گفته ازدواج نصف دین رو کامل میکنه
به ازدواج خیلی خیلی خیلی بیشتر تاکید شده تا والدین
اگه راجب حق پدر ومادر به فرزند گفته شده،
راجب حق فرزند به پدرومادر هم گفته شده
خواهشااااااااااااا تموم کن این عذاب وجدان الکی رو
تو دیگه وظیفتو انجام دادی نوبت اوناست
برو توی یه خانه سالمندان کار پیداکن که جا خواب هم بدن،یا توی پرورشگاه
یا هرکار دیگه که جا خواب بدن و محیط امن باشه
بعد پولاتو جمع کن وام بگیر خونه بگیر یا اصلا چه کاریه همونجا بمون ولی یادت باشه بیرون خیلی بری مسجد یا امامزاده ها مکانای زیارتی
چون اونطور که فهمیدم محجبه ای پس کیسه دلخواهت رو توی این مکانا میتونی پیدا کنی