2777
2789

یه ساله عقد کردم مادرشوهرم انگار حساس شده میخواستن برن عروسی به شوهرم گفت بیا دنبالمون ببرمون شوهرم به شوخی گفت اگه زنم امد میبرمتون بعد زنگ زده به شوهرم این چه حرفیه زدی بیا باهات حرف دارم از طرفی هم عید رفتم خونشون یه روبوسی ساده کرد باهام ولی برادرزادشو که دید کلی قربون صدقش رفت بغل و فلان 

حس خوبی نگرفتم نمیدونم من حساسم یا اون 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مادرشوهرم خیلی زنه خوبیه نه حسوده نه هم فضول 

۱۲ ساله عروسشونم هیچ بدی ندیدم 

'فَلَا تَعلَمُ نَفس مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُن  جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُونَ'  هیچکس نمیداند که برایش چه قرة‌العین هایی  پنهان کرده‌ایم... [قرة‌العین، همان اشکی است که از شدتِ شادی در چشم حلقه میزند و می‌چکد.]  🌸

مادرشوهر منم رومخمه تو ظاهر خیلی خوبه مثلاً ولی یک عوضیه به تمام معناست من قرمه سبزی و اش پختم بردم خونشون اومدیم بخوریم دیدم توش پرآب کرده دیدم تعجب کردم آخه اصلا غذام آب نداشت بعد خودشو زد به خواب من به شوهرم گفتم غذام اینجوری نبود توخونه دیدی آب نداشت نمی‌دونم اینجا کی آب ریخته چه وضعیه ولی به روی خودش نیاورد غذا رو هم نخورد یا نخود اش جدا کرد یا لوبیا بعدها از بچه جاریم شنیدم گفته اره فلانی بلد نیست غذا درست کنه فقط مرغش بد نیست چون زیاد مرغ میخورن منم به شوهرم گفتم یه جا بدجور حالشو میگیرم حالا نمی‌دونم چجوری حالشو بگیرم 

نمی دونم خودت تصور کن دیگه ببینه هزچی بخریم حتی خوراکی و مثلا زیتون برمیگرده به پسرش میگه برای منم بخر

یا میاد خونه مون انقدر میخوره که مریض میشه تو عید سه تا شیرینی و از هر میوه دوتا فکر کن دوتا موز دوتا سیب دوتا پرتقال و یه کاسه اجیل پر خورد فرداش مریض شد

من کاری ندارم نوش جونش ولی ......

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز