2777
2789

حدود 2ماهه که به طور کامل با خانواده شوهرم قطع ارتباط کردم و به نظرم واقعا آرامش واقعی به زندگیتون برمیگرده اینجوری. مقصر اصلی هم خانواده شوهرم بودند که همش به من بی محلی میکردند و واقعا منو توی 4 سالی که ازدواج کردم عصبی کرده بودند. البته شاید من هم مقصر بودم که در برابر کارهاشون سکوت میکردم و از یه جایی به بعد دیگه اعتراض کردم. به نظر من در قطع ارتباط با خانواده شوهر اگر سمی هستند تردید نکنید.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منم دو سه ماه قطع رابطه کردم باز بخاطر بچه هام مجبور شدم برگزدم

بله اگر سمی اند پس فردا بزرگ میشن بچه ها میگن پدر مادرمونم سمی اند پس قطع ارتباط کنیم وشما رو حذف میکنند

باید تعادل رو رعایت کرد

منم دو سه ماه قطع رابطه کردم باز بخاطر بچه هام مجبور شدم برگزدم

من اگر بچه هم داشته باشم دیگه برنمیگردم. چون اونها وقتی با من اینجوری رفتار کردند با بچه ام هم اینجوری رفتار میکنند و یه بچه عصبی روی دستم میذارن.

بنظرم قطع ارتباط خوب نیست زیاد رفت و امد نکنی باهاشون بهتره

همون رفت و امد کم هم ارامش رو میگیره. البته شوهرم خونه بابا مامانش میره ولی کم. ولی من دیگه نمیرم. یه مدت رفت و امدم رو کم کردم ولی با همون چند ماه یه بار رفتن هم زهر خودشونو میریختن و تا چند ماه حالم بد بود. الان دیگه راحت راحتم

چطور همسرت کنار اومده؟مثلا ی جایی مثل خونه خاله و عمه همسرت دعوت شید نمیری؟

من خونه هیچکدومشون نمیرم و باهاشون تماسی ندارم. ولی همسرم فقط خونه بابا و مامانش چند ماه یه بار میره. زیاد هم نمیمونه. انقدر به همسرم از بچگی بی محلی کردند و فرق گذاشتن و انقد بین من و بقیه عروسها فرق گذاشتن که خود همسرم هم متوجه رفتار بدشون هست و به من بعد چند سال گفت که از قبل هم میدونستم که برای من هیچ کاری نکردند. و دلخوشیم تویی.

بله اگر سمی اند پس فردا بزرگ میشن بچه ها میگن پدر مادرمونم سمی اند پس قطع ارتباط کنیم وشما رو حذف می ...

اگر من با بچه ها انقدر با بی تفاوتی رفتار کنم و ارامش زندگیشون رو بگیرم. حق دارند این کار رو انجام بدن.

من اگر بچه هم داشته باشم دیگه برنمیگردم. چون اونها وقتی با من اینجوری رفتار کردند با بچه ام هم اینجو ...

اینکه برگشتم یکی دوتا دلیل داشت 

خب من بچه داشتم . و شوهرم رو اگر میکشتم هم خانواده ش رو ول نمی‌کرد اونا میگفتن بچه رو بیار ببینیم اینم بزور می‌برد 

میخواستن حرص منو دربیارن . یه جورایی حالیم کردن ک نیای هم واسمون مهم نیست . مهم نوه و پسرمونه ک میان

منم دیدم شوهرم ارتباطش رو داره با اونا . میره میاد بچه رو هم میبره منم ک این وسط انگار درختم . دیگه برگشتم که آینه ی دقشون بشم دیگه مثل قدیم نبودم . رفته بودم که فتنه بندازم و آتیش بپا کنم 

ناراحتی منم فرق گذاشتن بود به پسر دومیشون خیلی میرسیدن . به جاریم فرت و فرت کادو و پول میدادن  . و حرفشون این بود که شما دارین ولی اونا ندارن . منم میگفتم خب ماهم یه زمانی نداشتیم  ساختیم کارکردیم زحمت کشیدیم ولی از شما هیچی بما نرسید . حرفشونم این بود که تو حسودی 

یه روز ک فکر کردم دیدم چون من مستقل رفتار کردم نرفتم زیر بار تصمیمات اونا.  ولی جاریم از همون اول حتی حلقه و لباس و خونه شون رو اینا انتخاب کردن .

و یه چیز دیگه هم که بود این که خانواده خودم خیلی از خانواده شوهرم بدتر بودن خیلی بیشتر 

بچه داشتن یه نقطه ضعفه . بالخره بچه به رفت وآمد احتیاج داره واسه خوشحالیش همه کار میکنی . عید میشه مناسبت میشه خب کجا میرفتیم . هر طرف نگاه میکردم دیدم آدمای سمی دور و اطرافم هستن . دیگه برگشتم ولی رویه خودم رو عوض کردم اخلاقم عوض کردم 

کم کم متوجه شدم که جاریم خیلی از دست اینا  ناراحته . و بمن خیلی حسادت میکنه چون خودمختار و مستقل رفتار میکردم . دیدم کم کم داره خودشو جدا میکنه و ... 

حالا هنوزم دارن فرق میزارنا . مثلا پدرشوهرم میره مسافرت واسع جاریم میلیونی پول میده ولی ب بچه های من هیچی . یعنی هیچی ها . جاریم بچه نداره . 

ولی من نشون دادم بهشون این نقطه ضعفم نیست  . با اون چند تومن من پولدار و فقیر نمیشم  . فقط شما به من مدیون میشین همین 

شوهرم خیلی بهشون کمک می‌کرد پول میداد . ولی با دوسه تا کودتا درست شد 


اینکه برگشتم یکی دوتا دلیل داشت خب من بچه داشتم . و شوهرم رو اگر میکشتم هم خانواده ش رو ول نمی‌کرد ا ...

ببین من خیلی خوبی کردم و خیلی بدی دیدم. البته شوهر منو از دوره مجردیش هم دوست نداشتند. برای داداشش ماشین خریدن ولی برای این هیچی و خیلی چیزهای دیگه. من یه خواهر شوهر فتنه دارم که خیلی دلش میخواد رییس باشه. و البته رییس خونواده اش هم هست. حتی بابا و مامانش طبق حرف اون رفتار میکنن و هیچ کاره هستند. از همون اول هم به من حسادت میکرد. چون جاری بزرگم در سطح خودش بود ولی من هم تحصیلاتم هم موقعیت خانوادگی و اجتماعیم و حتی چهره ام از اون بهتر بود. واسه همین هی مینشست پشت سر من بد میگفت به اونا و من اهمیت نمیدادم. اون اوایل به همشون در حد توانم کمک مالی میکردم. براشون هر بار خونه هاشون میرفتم کادو میخریدم. واقعا دوست داشتم ارتباط خوبی باهاشون داشته باشم. ولی خب هر چی بیشتر تلاش میکردم، کمتر بهم توجه میکردن. به ما یه ریال کمک نکردن برای گرفتن عروسی و خرید خونه و ماشین و وسایل زندگی و ما همش رو خودمون ولی با کلی اذیت و وام و این چیزا توی این 4 سال به دست آوردیم. اونا حتی خونه ما توی این 4 سال نیومدن. حتی پاگشا کردن ولی کادویی ندادن. برادرشوهر کوچیکم که ازدواج کرد، همه کار براش گرفتن از گرفتن 4 مراسم مفصل گرفته تا ماه عسل خارج کشور. و این هم بگم که خانواده شوهرم داشتند ولی به ما ندادند. و هم برادرشوهر کوچیکم و هم زنش بی کارند ولی خب براشون ماشین خریدن و خونه رهن کردند و کل وسایل زندگی هم گرفتند براشون. چون خانواده جاریم هم وضع مالی بدی دارند. همه چیز رو خانواده شوهرم براش تامین کردند.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز