مثل من. دفعه اول گفتم خانواده همسرم دو تا خانواده دبيان فرداش دو تا ديگهگفتن نه ميخايم دور هم باشيم گفتم همه جا دور همين اينجا كوچيكه بدرم در اومد بعضيا تو خواب رفتن نشستن، ديگه كلا دعوت نميكنم ، بخان بيان زنگ ميزنن قبلش ميگم شام بياين يا ناهار
ولي كلا بيخيال شو ، تو كارتو خوب انجام دادي دنبال اثبات خودت نباش چون انرژيت هدر ميره همين، از اين به بعدم گفتن همه با هم بگو خونه من نميشه تكي راحت ترم، يادمه يه بار مادر شوهرم گفت ما غريبه نيستيم كه زنگ بزنيم قبلش ، گفتم غريبه نيستيد ولي بزاريد من اونجوري كه دوست دارم تو خونم از مهمونم پذيرايي كنم، چون بي نهايت توقعين ، حتي وقتي همه بچه هاش هستن به ما ميگه خبر بدين ميخاين بياين بعد خودش يهو زنگ ميزد ما بيست دقيقه ديگه اونجاييم ،نيم ساعت قبل شام
کلا فامیلاون دوس دارن اذیت کنن منو اون هفته ام اش رشته درست کردم بردم همین فامیلمون ک نزدیکمونه بعد میخورد میگفت ن کار خودت نیس تو مامانت اومده درست کرده رفته😂😂 مامانم راه دوره😂😂 بعد خانمش میگفت ن چون سنت کمه بخاطر اون اونجوری میگ😟
کلا فامیلامون مریضن استغرالله😂😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
1 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
