دیشب یه اتفاقی افتاد ،قلبم مچاله شد ،انتظارش رو نداشتم ، دلم میخواد خالی بشم.
اومدم درد دل کنم ،خواهش میکنم نمک رو زخم نباشید.
ما یه خانواده ی بزرگیم ۳۲,نفر ،همه اعضای خانواده خداروشکر وضع مالیشون خوبه و خونه های بزرگ دارن ،فقط ما خونه امون کوچیکه (۱۲۰متره ) البته ما هم ندار نیستیم .زمین داریم میخوایم خونه بسازیم هنوز نساختیم.
ما میخواستیم مهمونی بدیم خیلی دنبال جای مناسب گشتیم برای مهمانی ،حتی رفتیم ویلا اجاره کنیم یا یه رستوران سنتی خوب پیدا کنیم ،اما چون پدرم بیماره نمیشه ایشون رو هر جایی ببریم ،از طرفی ویلاهای که پیدا میکردیم ظرف و ظروف کافی و آبرومند نداشت و خیلی سخت بود برای ۳۰نفر ظرف و غذا ببری اونجا.از قبل اعلام کرده بودیم که ۱۴فروردین همه مهمان ما هستند
دیشب خونه ی یکی دیگه از اعضای خانواده مهمون بودیم،اونجا اعلام کردیم که پس فردا شب مهمانی ما خونه ی پدرم هست . ۳نفر از اعضای خانواده پیشنهاد دادن که میخوای خونه ی ما مهمانی بگیری؟ ،مبدونم از روی محبت این کار رو کردن اما من حس ترحم بهم دست داد ،رفتم تو اتاق بچه شیر بدم،اتاق تاریک بود ،کلی گریه کردم.
امروز متوجه شدم همسرم هم همین حال رو تجربه کرده.
این که یه نفر برای ۳۰نفر جا نداشته باشه و خونه ی پدرش مهمونی بگیره خیلی عجیبه؟
ما فقیر نیستیم اما دیشب حس کردم یه چیزی از همه کمتر دارم ،احساس بدبختی کردم .حس کردم از همه عقبم .