خلاصه بگم همسر من به شدت رفیق باز بود به مرور زمان حضورش کمرنگ کردم
امروز سیزده با همکاراش ویلا رزرو کرده بود و رفتیم
که شروع کردن به مصرف مواد و تعارف همسر من
و همسرم با شناختی که از اخلاق من داشت میدونست چقدر واکنش بدی نشون بدم نزدیک نشد
اما تو ماشین موقع برگشت...
حسابی عصبی بود منم گفتم اصلا از مواد کشیدنشون خوشم نمیاد گفت که مگه مال تورو میکشه ؟؟؟
و اینکه با من دعوا همسرای رفیقم مگه چیزی گفتن به شوهرشون اما تونمیداری من تو جمع راحت باشم همکاران میگن من از تو میترسم و و ...
واقعا چه انتظاری همسرم از من داره بگم برو بکش؟؟
جون کندم تا پاش از این رفیق بازی ها کشیدم بیرون
چرا باید فکر کنه زن های همکارشون پایه آن اما من برج زهرمارم؟؟
چرا آنقدر تصورش در مورد مواد خوبه ؟؟؟
هر موقع هرررر جا بریم از چیزی من محرومش کنم تا صبح با من بحث میکنه واقعا چیکار کنم