سلام تا حالا ندیدم کسی شرایطش مثه من باشه.من از بچگی مامانم دوسم نداشت و همیشه با خواهر برادرام منو مسخره می‌کرد و دست مینداخت واسه همین کسی منو توی خانوادم حساب نمیکنه بابام هم زن ستیز کلا از دختر بدش میاد از نظر بابام زن یعنی کلفت مفت خور خواهرم هم که از اون خواهراس ک حس رقابت و حسادت داره با خواهرش .اومدم از چاله در بیام افتادم تو چاه ی شوهر کردم ک مثه بابام دراومد یزیده یزید.اصلا حمایتم نمیکنه محبت نمیکنه ب برنامه ها و حرفام هیچ اهمیتی نمیده منو میزنه فحش میده ووووو با این ک خیلی اذیتم میکنه ولی بابای احمقم همیشه جلوی شوهرم پشتمو خالی میکنه در حدی ک منو میزنه جلوش میگه تو باید تحمل کنی حتی وقتی بهم خیانت کرد هیچی بهش نگفت علنا من هیچ شانسی از خانوادم و شوهر و خانوادش ندارم اخه چرا مگه من چ گناهی کردم باعث تنهایی من مادر پدر و شوهره هستن.همونایی ک باید حمایتم کنن ولی از همه بیشتر ضربه میزنن خانوادش هم ک واای نگم پشت خودشو اشتباهاتش وایسادن مثه کوووه.تازه ،عروسو هییچ آدم حساب نمیکنن خیلی سیاستای کثیفی دارن.فقط دورویی میکنن جلوی شوهر و برادرشوهرام.ولی دوست زیاد ندارم در حد دوسه تا اونا خوبن ولی ن اونجوری ک دلم میخواد.حالا با شوهرم هم قهرم بچه رو هم از دیشب برداشته برده با خودش دلم داره میترکه اخه چرا بچه رو اذیت میکنه عقده هاشو شر بچه خالی میکنه.تازگیا با خودم میگم هر کسی تو این دنیا ی مدل سختی میکشه سختی منم شاید این تنهایی عجبی غریبه و سخته.
سعی کن مستقل بشی
دستت بره تو جیب خودت احدی نمیتونه بهت گیر بده
منم شرایطم مثل تو بود تا قبل اینکه بگی ازدواج کردی
چون منم خانوادم اینطوری بودن دقیقا
تمسخر و تحقیر و دعوا
ولی تلاش کردم درس خوندم رفتم سرکار که نه خانواده بتونه منو طرد کنن و نه فردا روز شوهر بتونه
اگه طرد هم کنن دلم قرصه که به هیچکس وابستگی ندارم
البته آدم دوست داره به لحاظ عاطفی خانوادش حمایتش کنن وگرنه هرچقدر هم دستمون تو جیب خودمون باشه اون خلأ رو احساس می‌کنیم
منتها اینطوری باز بهتره تا اینکه به لحاظ مالی هم چیزی تو دستت نباشه
خیلی احساس تنهایی میکنم دیشب نخوابیدم یکسره بیدار بودم فقط داشتم واسه پسرم گریه میکردم امروز فقط دارم ذکر میگم باز خوبه تازگیا یادگرفتم وقتی دلم میگیره و تنها میشم ذکر میگم خیلی آرومم میکنه مثه میکنه.
انقد دلم گرفته امروز حس میکنم جمعس همه همسایه هامون صبح ساعت ۶ باروبندیل بستن رفتن من فقط نگاه کردم و حسرت خوردم از وقتی ازدواج کردم فقط حسرت میخورم چون شوهرم اصلا برای منو پسرم وقت نمیزاره .امروز تنهام هیچکی منو یادش نیست
واقعا کسی هست مثه من باشه؟؟
نمی‌دونم چرا خدا باهام اینکارو میکنه قربونش برم اخه ی زن مهمترین نیازش توجه و دیده شدنه
