هیچی خواهر
شوهر خالش مرده بود سر کار بود با بقیه خانوادش رفتیم برای تشییع جنازه بعدم اومد خونه مادرش دنبالم ماه رمضون بود افطاری قرار بود بخاطر فوتش بدن اینجا اذان ۶ و نیم میگه
اومد از ۴ ظهر تا ۶ هی ماشینو دم در مادرش اینور اونور کرد
بعد گفتم دید میکنیم لباسم مناسب نیست قرر بود حموم هم برم گفتم بریم رفتیم خونه
من رفتم حموم خدا شاهده ۵ دیقه شد حموم رفتنم بعدشم اومدم حاضر بشم گفت نیا همش باید معطل تو بشم گفتم باشه یکمم ناراحت شدم نشستم تو اتاق
یهو درو باز کرد چنان کتکی منو زد که نگو بعد گفتم پاشو گم شو بریم لعنت به هر کی که توعه بدترکیبو برای من انتخاب کرد تو نبودی رنگ آرامش رو میدیدم
با گریه منو برد مسجد افطاری
خواستم برگردم خونه بابام نرم مسجد گفتم بیخیال بزار کاری کنم از رفتارش خجالت بکشه
اشکامو پاک کردم رفتم تو مسجد پیش خانوادش
حتی افطاری هم نداده بودم دیر نکرده بودیم
بعد که برگشتیم خونه من از استرس کاری که کرده بود درد شدیدی داشتم بالا هم میاوردم
اومد تو اتاق محکم بغلم کرد شروع کرد گریه کردن هیچی نگفت
منم بخاطر پشیمونیش بخشیدمش
فرداش رفت سر کار یه عالمه پیام معذرت خواهی برام فرستاد که رفتارم درست نبود و فلان