ما ۸ سال ازدواج کردیم بعد ۸ سال چند روز پیش یهو بی دلیل بدون اینکه من ازش چیزی بپرسم در مورد دوست دختر دوران مجردیش که دوسش داشت حرف زد منم هیچ رفی نزدم سوالی نپرسیدم همینجوری می‌گفت یهو برگشت گفتش که خب خوشگل بود بعد به من گفت ولش کن خودتو عشقه اید اگه اون بود این همه سختی که تو تحمل کردی رو تحمل نمی‌کرد بهم برخورد احساس کردم که ته دلشونو دوست داره حالا همه اینا به کنار دو سه روز بود ی دلیل بد و بیراه می‌گفت به من دنبال دعوا بود عصبی بود یا پیش ما نمی‌خوابید می‌رفت تا ۴ صبح قدم می‌زد می‌گفت حالم خوش نیست راستش شک کردم بهش میگم نکنه با دختره در ارتباطه گوشیشو که گشتم هیچی دستگیرم نشد ولی این خیلی فرززه نمی‌دونم چیکار کنم بهم گفت بعد اینکه اون دختره رفت خیلی داغون شد تازه می‌فهمم اون خودزنی‌های روی سینه‌اش به خاطر اون دختر است کاش می‌رفت از اول سراغ اون منم سهم کسی که دوسش داشتم می‌شدم
مگه شما عاشق همسرتون نیستی؟
اره بنطر منم با این چیزایی که گفتی اونو میخواد
خط اخری ک نوشتی خیلی خطرناکه
نه فقط افتاده به یادش بنده خدا
دلم واسش سوخت
(:
بعضی وقتا دیر میشه اینجوری علاوه بر زندگی خودشون زندگی دونفر دیگه رو هم خراب میکنن
نه بابا بد دل شدی
نکنه دختره ازدواج کرده یا چیزی شده ک شوهرت یادش افتاده؟
ازش نپزسیدی چرا اینجوری رفتار میکنی؟
دیره واسه این حرفا بگو خودشو جمو جور کنه
شاید گفته تا ببینه حسودی میکنی یا نه
شاید هم تازگیا جایی اتفاقی دیده دختره رو
یروز که خبلی باهم خوب بودین
گوشیشو چک کن
والا خطرناک تر از حرفای شوهرتون، جمله اخر خودتون بود
اسمون ب زمین میاد مردها کسی ک واقعا عاشقش بودن رو فراموش نمیکنن
احتمالا یا دختره رو جایی دیده فکرشو مشغول کرده یا ی پیامی رد و بدل داشته هوایی شده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
