خیلی آدمای خوب و با محبتی هستن ولی خیلی مزاحم میشن ، منم بچه کوچیک دارم از ۷ صبح که بیدار میشن جلو در خونه ما هستن میان دنبال دخترم می برن باهاش بازی میکنن دخترم ۸ ماهشه، امروز با گریه آوردش گفت اسپیکر افتاد رو پاش ، دخترمم همش گریه میکنه پاشو میگیره شوهرم خیلی دعوام کرد گفت اگه بیام ببینم بچه رو دادی خونه اینا میکشمت ، فردا دوباره ۷ صبح در خونمون رو میزنن ، اومد چی بگم که ناراحت نشه نمیخوام دیگه دخترم رو بدم ببره؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من خودم گریه هام بند نمیاد ولی رو دربایستی دارم باهاش فردا بیاد میگم شوهرم دیگه نمیزاره
بگو شوهرم تازه فهمیده بچرو میدادم یه دعوایی خونم راه افتاد وحشتناک به خانوادم زنگ زد.اصلا نمیتونم دیگه بچرو بدم.شوهرتو هل بده جلو مهم نیست فقط بچرو دیگه نده
یعنی چی چجوری بچه به این کوچیکی اعتماد میکنی ببخشید عقل نداری سر بچه هنو آبه شاید چنجا بکوبن فک کردی میان بهت میگن ؟عقلت کجاس دختر بچه رو میدی دست این و اون اینهمه اخبار و آدم مریض نمیخونی
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^