2777
2789

کلا سایت خیلی کنده. برای امتحان اومدم توی یه تاپیک نظر دادم و زمان گرفتم. هشت دقیقه و سی و نه ثانیه طول کشید تا منتشر بشه. وقتی منتشر شد که دیگه بحث تموم شد و کس دیگه ای توی تاپیک نبود.

داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.

پس چرا واسه من اینجور نی

هرکسی چشمش به امضام افتاده ازش خواهش میکنم ی صلوات برام بفرسته؟ هدیش کنه به اقام حسین؟ از اقام میخوام هرکس دعام کرد واسطه ی اونو خواستش پیش خدا بشه الهی امین 🩷 زندگیم وصله به اون اتفاقی ک قراره بیفته کاش بیفته🩷 نذر کردم اگه اتفاق بیفته به دختر بچه ها کش مو به پسر بچه ها شکلات بدم     چشم درشتم من دیگه امیدی به ادامه ی این زندگی ندارم  کلمه ی خوشبختی خنده و دل خوش برای من شده خاطره  شاید ی روزی از این حال در بیام و دوباره ی امضای قشنگ بذارم درخواست دوستی نمیپذیرم ندین 💚

پس چرا واسه من اینجور نی

برای شما مشکلی نداره. اونایی که از بهمن و اسفند ۱۴۰۳ به بعد ثبت نام کردن کنترل میشن.

داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

برای شما مشکلی نداره. اونایی که از بهمن و اسفند ۱۴۰۳ به بعد ثبت نام کردن کنترل میشن.

باور کن حقم دارن نمیدونی چقدر بی شرمی تو سایت شده ی کاربر هست میومد کل سایتو امامو پیرو پیغمبرو به فحش میکشید میرفت600هزارتا سیم کارت داشت 

هرکسی چشمش به امضام افتاده ازش خواهش میکنم ی صلوات برام بفرسته؟ هدیش کنه به اقام حسین؟ از اقام میخوام هرکس دعام کرد واسطه ی اونو خواستش پیش خدا بشه الهی امین 🩷 زندگیم وصله به اون اتفاقی ک قراره بیفته کاش بیفته🩷 نذر کردم اگه اتفاق بیفته به دختر بچه ها کش مو به پسر بچه ها شکلات بدم     چشم درشتم من دیگه امیدی به ادامه ی این زندگی ندارم  کلمه ی خوشبختی خنده و دل خوش برای من شده خاطره  شاید ی روزی از این حال در بیام و دوباره ی امضای قشنگ بذارم درخواست دوستی نمیپذیرم ندین 💚

خب گناه ما چیه که بد دهن نیستیم.  حتی سر همین موضوع کندی سایت خواستم حسابم رو تعلیق کنم که میگن نمیشه. حتما باید توهین به مقدسات کنی یا تاپیک و نظر سیاسی بدی. من که کاری به سیاست ندارم و بد دهن هم نیستم که به امام ها و پیامبرها توهین کنم یا کسی رو فحش بدم. چرامن هم باید به آتیش اینها بسوزم.

داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.

سلام زیبا چند روز پیش چند بار تگم کردید کاری داشتید؟

اگر از من بپرسن قشنگ‌ترین واژه‌ای ای که یاد گرفتی چیه؟میگم پذیرش...پذیرفتن شرایط با تمام سختی هاش،پذیرفتن آدما با تمام نقص هاشون، پذیرفتن این که مشکلات هست ولی باید ادامه داد، پذیرفتن اینکه گاهی اشتباه می‌کنم ،پذیرفتن اینکه من کامل نیستم، پذیرفتن تموم فقدان هااا، پذیرفتن تمام از دست دادن ها 🌱 شکست خوردن هااا ،رها شدن هااا داشتن پذیرش یعنی پایان دادن تمام دعواها و اختلاف‌ ها 🤍پایان حال بد وجنگ و اعصاب و شروع آرامش....بپذیرید بچه‌ها همه چیز رو بپذیرید و رها کنید...اگر کسی دوستون نداره ،اگر کسی ارتباطش رو باهاتون کم می‌کنه اگر کسی ازتون متنفره اگر کسی ازتون دور میشه اگر زندگی اونطور که میخواستین پیش نمیره هیچی جز پذیرش و گذشتن نشون نمی‌ده...چقدر بالغ هستید 🌻یه عدد نومزد دارم که تمام منه:)💚 جان من است او 🤭درخواست دوستی به هیچ عنوان ندید و قبول نمیکنم باتچکر 💙

سلام زیبا چند روز پیش چند بار تگم کردید کاری داشتید؟

سلام. نه. چون همون روز تاپیک گذاشتی که چقدر همه درباره پایتخت تاپیک میزارن، برای شوخی، توی تاپیک هایی که در مورد پایتخت بود، تگت کردم

داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792