چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همه رو ریختم بیرونظرفا کلا ریختم بیرون از کابینتلباس از کمد
ای وااای
چکاریه دختر...
اینجوری بیشتر آدم گیج میشه
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
وااااای اسی انگار من تاپیک زدم نزدیک ۳۰ نفر مهمون براي افطار داشتم خداشاهده اونقدر خستم و دستام درد ...
منم امشب مهمون بودم ولی واسه کمک به صاحبخونه ظرفای شام رو من شستم اندازه ی ده نفر بود ولی کمر واسم نموند دیگه چطوری جمع و جور کردی ظرف و ظروفش رو پذیراییش دیگه بماند