سالتحویل سرکاربود بعدم که اومد کیفشو برداشت رفت فوتبال درحالی که من منتظرش بودم بریم خونه مادرم بعد از اونور انتظار داشت شبش هم باهاش برم شهرستان خونه خواهربرادرش که گفتم نمیام اونم نرفت نمیتونستم باهاش خوب رفتار کنم خیلی ناراحت بودم از دستش اونم دست پیشو گرفته پس نیفته میگه باهام نیومدی شهرستان منم کلا باهاش حرف نمیزنم خودشم میدونه تقصیرشه ولی سعی میکنه کم نیاره