یکم طولانیه اگه حوصله دارین بخونین
۲۴ سالمه ۲ ساله با یه پسر ۲۷ ساله در ارتباطم.. از نظر اخلاق و رفتار و... خوبه ولی وضع مالیش آنچنان خوب نیست.. تو یه شرکت خصوصی کار میکنه با حقوق متوسط رو به پایین (خط تولید نیست ولی شبکاری هم داره). منم چند ماه پیش ازمون استخدامی قبول شدم و الان کارمند یه ارگان دولتی با حقوق خوب هستم که در آینده بیشتر هم میشه.. ولی خب قبل از این جاهای مختلف کار کردم که حقوقم حتی به ۵ تومن هم نمیرسید
وضع مالی خانوادش هم داغووونه و پشتوانه نداره ولی در مقابل وضع خانواده من خوبه و سختی زیادی نکشیدم تو زندگیم
قبل از اینکه به این شغل برسم با اینکه این اختلاف هارو میدونستم ولی آنچنان خودشو نشون نمیداد ولی الان محسوس تر شده... و از همه مهم تر جدیدا خواهرش با یه یه آدم پولدار ازدواج کرده تا کمبود ها و سختی هایی که خونه پدرش کشیده جبران بشه.. تقربیا میشه گفت ۹۰ درصد آدم های اطرافم همبن کارو کردن و یه تصمیم منطقی هستش.. اما من با اینکه فعلا خداروشکر وضعم خوبه با ازدواج با این آدم پسرفت میکنم بجای پیشرفت
و خودمو میشناسم آدمی ام که دائما خودمو زندگیمو با دیگران مقایسه میکنم. دلم نمیخواد یه عمر حسرت زندگی بقیه رو بخورم🥲 ولی خب چیزی که مرددم میکنه حسیه که نسبت به این آدم دارم و عشقیه که باهاش تجربه کردم
میدونم تصمیم عقلانی جداییه و با سن و موقعیتی که من دارم هنوز خیلی برای ازدواج زوده و موقعیت های بهتری ممکنه در آینده سمتم بیاد ولی خب واقعا برام سخته🥲
راستش چیزی که بیشتر از همه ناراحتم میکنه اینه که قبل از استخدام شدنم خواستگار یا پیشنهاد های دوستی زیادی نداشتم اوناییم که اومدن داغووون بودن..تو این چند ماه بعد از استخدامم هم فقط یکی دوتا خواستگار داشتم که انصافا شغل و وضعشون خوب بود ولی نتونستم قبول کنم
میدونم حرفم خنده دار و مسخرست ولی میترسم همینطوری پیش بره و کسی ازم خوشش نیاد و سمتم نیاد😔 یا با این پسر هم تموم کنم و هیچوقت نتونم فراموشش کنم😪😪