مشکوک به زگیلم و چند روزی حال روح و روانم حسابی بهم ریخته 
فوبیا ترقه دارم شوهرم امد دنبالم رفتیم یه جا نشستیم تو خیابون کلی گریه کردم و بهش گفتم اگه من مریض بودم حاظر نیستم باهاش بمونم و میخوام جدا بشم 
خیلی عاشقشم با عشق ازدواج کردیم 
اون هم خیلی ناراحت و ساکت بود 
بدترین روزای زندگیمه خانوما 
دعا کنید که تا هفته دیگه مشکلم حل بشه و زگیل نباشه
نمیخوام زندگی قشنگم بهم بخوره داشتم جهزیه میگرفتم خوشحال بودیم اما حالا هر دو ناراحتیم