2777
2789
تا ابد راز یک سناریو

راز یک سناریو و اسطوره عالین

ونگوگ تو یکی از نامه هاش به برادرش می‌نویسه:           《 انسان ها طوری با من برخورد می‌کردند انگار من قلبی ندارم.》  منم همینطور ونگوگ، منم همینطور.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چشم هایی به رنگ عسل عاشقانه پرو مکس 

و سکوتی که شبیه سکوت نبود !                                               یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را می دهد … آدم هایی که سکوت می کنند یک روز فریاد می کشند. از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری می شوند ؛ کسی وحشتناک و غمگین. و آن وقت دیگر کنترلشان خارج می شود .   نباید سر به سرشان گذاشت …

یه اشراف زاده عاشق یه پسر فقیر نجار میشه بزور ازدواج میکنه میره خونش پسره و مامانش روی کثیفشونو نشون ...

دوره قاجاره؟ 

ونگوگ تو یکی از نامه هاش به برادرش می‌نویسه:           《 انسان ها طوری با من برخورد می‌کردند انگار من قلبی ندارم.》  منم همینطور ونگوگ، منم همینطور.

داستانش در چه مورده؟

یه دختره که خودشو بد بخت میکنه با ازدواج با مردی که بهش خیانت کرد بعد میره زن سوم پسر عموش میشه

و سکوتی که شبیه سکوت نبود !                                               یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را می دهد … آدم هایی که سکوت می کنند یک روز فریاد می کشند. از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری می شوند ؛ کسی وحشتناک و غمگین. و آن وقت دیگر کنترلشان خارج می شود .   نباید سر به سرشان گذاشت …

یه دختره که خودشو بد بخت میکنه با ازدواج با مردی که بهش خیانت کرد بعد میره زن سوم پسر عموش میشه

یا خدا چقدر بد😐 

ونگوگ تو یکی از نامه هاش به برادرش می‌نویسه:           《 انسان ها طوری با من برخورد می‌کردند انگار من قلبی ندارم.》  منم همینطور ونگوگ، منم همینطور.

نمیتونم پیداش کنم دانلود کنم چرا

از کجا دنبالشون میگردی؟

ونگوگ تو یکی از نامه هاش به برادرش می‌نویسه:           《 انسان ها طوری با من برخورد می‌کردند انگار من قلبی ندارم.》  منم همینطور ونگوگ، منم همینطور.

پی دی اف میخام با گوشی بخونم

از گوگل سرچ کردی؟

ونگوگ تو یکی از نامه هاش به برادرش می‌نویسه:           《 انسان ها طوری با من برخورد می‌کردند انگار من قلبی ندارم.》  منم همینطور ونگوگ، منم همینطور.

یا خدا چقدر بد😐

بعد اینا تجربه هاشه که داره به دختر برادرش میگه شوهر اولل کتکش میزنه پولاشو میگیره و اینارو به هیچ کس نمیگه چون پدرش گفته بود نکن و بعد ازدواج گفت تو دختر من نیستی بعد فرار کرد و مادر شوهرشو کتک زد و بعد طلاق با پدر مادرش خوب شد ولی باز به هیچ کس چیزی نگفت

و سکوتی که شبیه سکوت نبود !                                               یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را می دهد … آدم هایی که سکوت می کنند یک روز فریاد می کشند. از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری می شوند ؛ کسی وحشتناک و غمگین. و آن وقت دیگر کنترلشان خارج می شود .   نباید سر به سرشان گذاشت …

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز