برای برادرشوهرم دوشنبه رفتن خواستگاری اونم کسی رو نبردن حتی داماد،حالا زنگ زدم مادرشوهرم میگه هفته بعد جشن عقد ،میگم دیگه خواستگاری نمیرین؟میگه نه دیگه مزاحم کسی نمیشیم نه خواهرشوهر نه برادرشوهر نه ما عروسا رو هم نبردن.
به این سرعت جشن عقد بعد میگه نه بله برون عقد نیست میگم محضر نمیرید میگه چرا عروس آرایشگاه هم میره ولی بعدش میوه شیرینی میخوریم.
من استراحت مطلق هستم،هیچ کاری نکردم و نمیتونم بکنم.
زنگ نمیزدم فکر کنم چهارشنبه هفته بعد میگفتن فردا بیا جشن برادرشوهر ت. منم باید با یه خروار ابرو پاچه بزی و سیبیل فراوان میشدم سوگلی ناصرالدين شاه.