خداروشکر خانوادم در قید حیاطن ولی اصلا متحد و صمیمی نیستیم من خیلی بودم ولی منم کم کم مول بقییه شدم پدر مادرم ک کلا بین بچه ها فرق میذارن شاید دوماه یبار بگه بریم اونجا خودمونم ک بریم همش جلو شوهرم دعوا پ بحث میکنن یا مثلا ی کلمه حرف هم نمیزنن
اصلا معنی خانواده رو دلم مونده خیلی غصه میخورم
مثلا پارسال عید موقع سال تحویل ب شوهر گفتم بریم پیش خانوادم رفتیم بابام با مامانم دعوا گرفتن موقع تحویل سال بابام قهر کرد رفت اتاق خابید جلو همه ماها خاهر برادرا
یا مثلا الان ماه رمضونه ی زنگ نزدن بگن چند وقته نیومدین افطار یا بعدش بیاین اینجا بااینکه وضع مالی خوبی هم دارن