بچه من 3 سالی میشه ازدواج کردم وقتی اومدن خواستگاری من هم درس میخوند هم کار میکردم یعنی میخوام بگم که چقدر تو جامعه بودم و تقریبا دختر آزادی بودم و هر روز بخاطر دانشگاه و کارم بیرون بودم و شوهرمم اینو میدونست بعد از ازدواج با خانواده شوهرم اومدیم تو یه ساختمون تا وقتی که زایمان کنم میرفتم سرکار و بعد از به دنیا اومدن پسرم دیگه سرکار نرفتم. و الان خانواده شوهرم انتظار دارن هرجا میرم یا ازشون اجازه بگیرم یا با اونا برم البته تو این یکسال که خونه هستم تنهایی جایی نرفتم و فقط دو بار مامان و خواهرم اومدن دنبالم و رفتیم بیرون که تو یکی از این بیرون رفتنا وقتی رسیدم سر کوچه یادم افتاد پستونک پسرمو جا گذاشتم وقتی برگشتم خونه تو راه پله شنیدم که مادر شوهرم به شوهرم زنگ زده که زنت بچه رو برداشت و رفت در حالی که قبلش من از شوهرم اجازه گرفته بودم و خبر داشت. بعد از برگشتنم به شوهرم گفتم که به من اعتماد ندارین؟یعنی چی که مامانت زنگ میزنه گزارش منو به تو میده یعنی من کجا میخوام بدون اطلاع تو برم؟خلاصه دفعه دوم هم باز مادرشوهر جان بعد از رفتن من به شوهرم زنگ زده بود که خانومت رفت...
و حالا مسله اصلی :دو روز پیش وقت واکسن یک سالگی پسرم بود منم بردمش بهداشت واکسن زدم فاصله بهداشت تا خونه مون 500 قدم نمیشه یعنی خیلی نزدیکه. قبلا به مادر شوهرم میگفتم بیا رادین رو ببریم ولی اینبار از لجم نگفتم و خودم بردمش به شوهرمم گفته بودم که میریم برا واکسن. الان شوهرم اومده که اونروز با کی رفتی بهداشت؟ منم گفتم تنها ناراحت شد و گفت با من حرف نزن حوصله ندارم رفت بیرون حالا وقتی بیاد دعوا داریم چون مامانش گفته که خانومت به من نگفته بچه رو برده!!!
وقتی اومد چیکار کنم؟؟؟ چی بگم بهش؟؟؟