ی روز صب چنساعت مرخصی گرفت وکل ازمایشامونو دادیم
قرار شد چن روز بعد جوابا ک حاضرشد همه رو باهم بگیرم برم سونو وبرم پیش دکترم
چن روز گذشت ومن بازم تنها رفتم ازمایشارو گرفتم ورفتم سونو وبردمشون پیش دکتر
دکتر با حوصله ودقت تک تکشونو دید
ولی این بین دیدم ک اخماش رفت توهم
چند دقیقه بعد این من بودم ک ابروهام گره خورده بود ودنیا روسرم اوار شده بود
چقد خودمو تشنه ی بغل کردن یه نوزاد میدیدم
اشکم نمیومد
نمیدونم همیشه وقتی خبر بدی میشنیدم
چن ساعت اول تو شوک بودم
انگار ک ی زلزله ی چندین ریشتری اومده بود وقلبمو لرزونده بود همه جای قلبم ویرونه ای بود برای خودش
تو خیابون راه میرفتم ولبامو میجوییدم
همش میگفتم یعنی منم ریشه نخواهم داشت؟
چندبار نفس عمیق کشیدم سرمو بلن کردم
وای اینجا کجابود
انقد غرق افکارم بودم ک مسیرواشتباهی رفته بودم
اصلا نمیدونستم کدوم خیابونم
بالاخره ی تاکسی پیدا کردمو دربست گرفتم به خونه
کمی فک کردم
زنگ زدم ب دوست صمیمیم ک روزی حداقل دوساعت تا ۸ ساعت باهم حرف میزدیم
یعنی اینجوری بود ک
از اپلیکیشن های مختلف مجازی باهم تماس صوتی برقرار میکردیم بعد هرکسی میرفت پی کار خودش
مثلا اشپزی نظافت و....تواین حینم صحبت میکردیم
نمیدونستیم از چی
همیشه میگفتیم ماچرا انقد حرف میزنیم
اصلا انقد حرف از کجا میاد
چرا تکراری نمیشن 😂
بالاخره وقتی زنگ زدمو شروع کردم ب حرف زدن اون بغض لعنتی اون گردوی ته گلوم ترکید وهای های گریع کردم😞
ولی اون مث همیشه باآرامش گوش داد
تهش خیلی عادی گفت عزیزم تواین دوره زمونه ک نازایی اصلا معنایی نداره همه با ی روشی خلاصه باردار میشن
تخمک اهدایی اسپرم اهدایی رحم اجاره ای وهزار تا درمان دیگ
اسکلی چیزی هستی؟
گفتم نه میخواستم بچه خودم وخودش.....پرید وسط حرفمو گفت خفه شو بابا انگار عقب موندس خوبه درس خوندی چ فرقی میکنه ادم پدرومادرژنتیکی یا چی چی بچه باشه یانه
هممون تهش میمیریم هممون میریم زیر خروارها خاک خوبه ارث ومیراث انچنانی ژن خاصی چیزی ندارین ادم نسوزه و....انقد اراجیف بهم بافت تاآروم شدم ورفتم مث همیشه شام آماده کنم برای خودمو علی