دختر ۱۰ ستلم سر افطار گفته نوشابه میخوام با اینکه ممنوعه تو خونه براش رفتیم خریدیم اومدیم
بعد رفتیم بازار بهانه گرفته شهر بازی دیگه نرفتم بازار بردمش شهربازی
بعد هی گفت بریم بازار چون تایم واسه شهر بازی رفته گفتمش دیگه دیره واسه خرید خورد تو ذوقش
رفتیم بازارچه تره بار چند تا چیز گرون دلش خواسته خریدیم و به کم هم راضی نمیشد مثل توتفرنگی و هرچی خواسته بهش گفتیم چشم
بعد خسته از کارای خونه و بیرون رفتن یکم کمرم رو گذاشتم زمین خستگیم دربیاد میاد میگه برام چیپس درست کن
بهش میگم نمیتونم جون ندارم با بد اخلاقی میگه همش خسته ای همش دراز میکشی اصلا نمیخوام
بعد تکالیفشو اورده میگه برام صورت سوالا رو بنویس میگمش وظیفه خودته باز بد اخلاقی کرد
کاردستی مدرسشو اورده باز توقع داشت من براش چرخونه درست کنم هرچی راهنماییش میکردم هم گوشش بدهکار نبود و لج میکرد
اخرش رفته تو اتاق گریه کرده هیچ بهم اهمیت نمیدی مامانای بقیه کمکشون میکنن و تو همش به فکر خودتی و ....
و این ما بین کلی با خواهر کوچیکشم دعوا کرده و اونو زده
بچه های شماهم از این رفتارا دارن؟چیکار کنم باهاش ؟