خانمایی که طلاق گرفتن

بله 

تاپیکمو حوصلت شد بخون 

ببخشینا ولی کارای جنسیم وحشتناک اذیتت میکنه

ببین تا داریش نمیفهمی وقتی میره میفهمی چی بوده تازه مال من معتاد و دس بزن داشت و حالا ببخشینا یه تحفه هم‌نبود چون اعتیاد اینجوری کرده بودش ولی باز خوب بود 

هر کی میگفت من میگفتم ای بابا ای گور و کفن داره بعد که رفت دیدم ای داد بیداد...

بعد بخوای به مجرد بری خوب برا چند روزه و پست میزنه

با متاهل که حاضر بودم بمیرمو تن به این گناه و خفت ندم که هزار مشکلم هست که خدارو شکر نکردم

اگرم با پیر بری که واییییییی

جزینا هر کی سنش به ادم میخوره مزدوجه

یا مطلقه ها که انقدر از زنا خوردن دیگه فقط فکر زدن درو هستن 

بد عذابی میکشه ادم 

ببخشا . یا خودم افتادم نخواستم سرت بیا قشنگ‌رک گفتم خجالتم

بعد کجا؟؟؟؟ 

خونه خودت که کی میشه و کی میدونی با تو میمونه حااا گیرم صیغه 

خونه اونم با چه جرعتی 

اصلا چجور دل ببندی و به کی؟؟؟؟ که یهو با دل شکسته در شکسته قالت نزاره. اگر میتونی اصلا نکن

منم دقیقا اینجوریم ک گفتی همیشه تنهام تمام کارا رو خودم انجام میدم شوهرم میگه فکر نکن کار خاصی انجام میدی 

ببین اسی اینارو ما امروز بهم گفتیم بچمو خواستم‌ فقط ببرم زنگ زد و گفت کور خوندی منم ناهار گذاشتم و نشستم سر جام بیخیال ته طلاق هیچی نیس باز خجالت زیاد حرف زدم ولی بده خیلیییییییی.... تازه من خونه و کارم دارم ولی باز...

فدات عزیزم 🥀

نشی 🥲قشنگم 

برای آرامشت صلوات فرستادم

خدا لعنت کنه ادم بدو ولی مردا اکثرا اینن تاپیک منو اولیو و اخریو حتما بخون قشنگ رفتار فامیلاشم میفهمی همش تعریف زن اولیو میکنن جلوش از اشپزی نظافت تا حتی ببخشین ب ا س ن اخه این چیه دیگه 

اونروز میگفتن یادش بخیر ... انقدر ... قشنگ بود راه که میرفت ادم دلش از حال میرفت

اخه ادم چی بگه نمیشه هی دعوا کرد خود مرد هم هی میگه اون رابطش فلان بود اون نمدونم کجاش بیستار بود ... و ... 

بعد شوهر اول من فقط بی پول بود ولی این ماشاللله بهش بیاد کلکسیونیه خودش برا خودش و بچمم نمیده

شاید اینا واکنشی در مقابل رفتارای شما یا اقوامتونه. مثلا میگن مردا رو غرور شون حساسن، اگه تحقیر بشن خیلی بد رفتار میکنن. با نی نی سایت کار راه نمیفته، چون شرایط ادما متفاوته . از مشاور کمک بگیرید . 

عزیزم من چندتا از تاپیکاتو خوندم تا ببینم داستان چیه، طلاق آخرین راهی هست که جلوتون هست، شما یه نوزاد داری و اون نیاز به هر دوتون داره، واسه همین یکم تصمیم گیری برات سخت میشه، سعی کن کمتر باهاش بپیچی و بیشتر روی مهارت های فردیت کار کنی، سعی کن الکی هم که شده یه مدت به حرفاش گوش کنی و مخالفت نکنی، در مقابل رفتار و گفتار خانوادش جناح نگیری و واکنش بدی نشون ندی، سعی کن همیشه بهترین ورژن خودت باشی، بهشون احترام بذاری ولی مثل یک مهمون باش، زیاد صمیمی نشو و حرفای دلت و در مورد خانوادت و زندگی زناشوییت بگی، در حقیقت باید به مرز بی تفاوتی برسی، از طرفی هم انتظاراتت از همسرت رو هم کم کم بهش بگی، مثلا اگه گفت من خونه مامانت نمیام خودت برو بگو فلانی مریضه نیومد، بگو باشه ولی دلم میخواد با هم میرفتیم، اگه نیومد خودت برو، خودت رو محروم کنی کم کم مشکل فکری پیدا میکنی، بهترین حالت بی توجهیه