چشم و دل پاک بودم ، کاری میبودم. به خانمم و بچه هام حس تکیه گاه میدادم . کلی کار میکردم که تا اونجایی که میشد نزارم بچه هام حسرت چیزی رو دلشون بمونه
اگه خدا یه دختر بهم میداد جوری بهش محبت میکردم جوری باهاش رفیق میشدم که با قربون صدقه های آدمای لاشی دلشو نده بره