گفتم عیبی نداره عزیزم
شماره ی کی رو حفظ هستی؟
گفت هیشکی
گفتم شماره ی کسی رو داری؟
گفت اره شماره ی مامانبزرگم رو توی کتاب فارسی ام نوشتم
گفتم شمارش رو بده تا زنگ بزنم
زنگ زدم قضیه رو برای مامانبزرگش تعریف کردم که دیدم مامان دختره هم تازه رسید خونه ی مامانبزرگش🥺🥺
گفتم که عیبی نداره پیش من بمونه تا شما برسید
گفتم که فقط به دخترتون بگید که بیاد خونه اخه نمیومد خونه هرچقدر گفتم مامانت رو میشناسم نیومد 🥹🥹
اومد خونه یکم با هم حرف زدیم ۷ سالش بود
به مامانبزرگشم می گفت مامان جون فیفو🥹🥹🥹🥹🥹
باهم کارتون دیدیم تا مامانش اومد🥹🥹🥹🥹🥹
خیلی ولی استرس کشید بچه🥺🥺😭😭😭
تا اینجا قبلا تو تاپیک هام بود
بگم امروز چی شد؟