یادتونه که این تاپیک رو زده بودم که
بچه ها ادامه داره لطفا صبر داشته باشید
روی تخت نشسته بودم
خواهرم هم میره مهد کودک
داشتم داستانم رو ادامه میدادم
که دیدم یکی داره با گریه در خونمون رو میزنه
با استرس رفتم باز کردم دیدم یه دختر بچه ست داره گربه میکنه که مامانم رو میخوام🥺🥺🥺
لباس مدرسه هم تنش بود
دیدم دختر طبقه سومی مون هست
گفتم بیا تو به مامانت زنگ بزنم نیومد
گفتم شماره ی مامانت حفظ هستی؟
اخه تازه اومدن شمارشون رو ندارم
گفت نه
گفت که مامانم رفته خونه ی مامانبزرگم به سرویسم گفت که من رو ببره خونه ی مامانبزرگم ولی سرویسم یادش رفت🥺🥺