صبح بیدارش کردم واسش چای ریخته بودم و لقمه درست کرده بودم بردم توی رختخوابش بالای سرش نشستم تا صبحانشو خورد، که اماده بشه بره سرکار
گفت دیشب روی مبل خوابت برده بود متوجه شدی صدات کردم اومدی سرجات خوابیدی ؟
گفتم اره ، ببخشید هم خونه تکونی داشتم هم کلاس زبان بودم هم اینکه ظهر نخوابیده بودم بچه هارو برده بودم خرید واقعا از شدت خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد
گفت وقتشه یه کلفت واست بگیرم کاراتو بکنه منم با خنده گفتم اره والا سخته یه نفری این همه کارو انجام دادن بعدش گفت البته کلفت گناه داره بیاد کارای مارو انجام بده فکر کنم زن دوم بگیرم بهتره
منم خییلی ناراحت شدم بلند شدم از بالای سرش که از اتاق بیام بیرون گفت بخدا شوخی کردم
ای باباااا حالا چه بهش برخورد
من شوخی کردم
ولی من دیگه بهش محل نذاشتم
خیلی بدم اومد
شوخیشم قشنگ نبود
شماهم بودین ناراحت میشدین؟
یا من زیادی حساسم