دخترخاله م وضع مالیشون خیلی خوبه یعنی عالیه
دیشب ما رو واسه افطار دعوت کرد شوهرم روزه بود خودشونم روزه بودن سفره رو چیدیم مربا ، پنیر ، خامه ، کره ، چند مدل ارده و شیره و شیر داغ و چای و نون تازه گذاشت سر سفره یعنی سفره کاملا شبیه صبحانه بود اما خب واسه افطار معقول بود خلاصه خوردیم جمع کردیم نشستیم دور هم صحبت کنیم من همش چشمم به آشپزخونه بود منتظر شام بودم دیدم هیچ قابلمه ای روی گاز نیست فکر کردم میخواد از بیرون سفارش بده آخه خیلی وسواسه و از اوناست که میگه چون گاز کثیف نشه غذا نمیپزم شوهرش که همیشه شاکیه سر این موضوع دعوا دارن خلاصه منتظر شام بودم و خیلی گرسنه م بود دیدم یهو گفت ماه رمضان طوریه که آدم نباید شام بخوره وگرنه معده درد میگیریم و ما همیشه فقط افطاری میخوریم دیگه صبر میکنیم تا سحر بشه غذا بخوریم 😑 باز حداقل یه سوپی آشی فرنی چیزی میذاشت تا سیر بشیم بهتر از هیچی بود آخر شب برگشتیم از گرسنگی هلاک شدیم