امام حسن مجتبی مینشست. امام جمعهی مکه و مدینه به امیرالمؤمنین لعنت میکرد. و امام حسن گوش میداد. خیلی سخت است. شما یک جایی بنشینی به پدرت لعنت کنند. این هم امام جمعه، کار به جایی برسد که اگر امام جمعه لعنت را یادش برود مردم بگویند، پیشنماز امام جمعه، لعنت فراموش شد. حضرت امیر فرمود: صبر کردم مثل آدمی که تیغ در چشم من است. استخوان در گلویش است. کسی در بیست و پنج سال استخوان در گلو و تیغ در چشم!
💚سلام بر تنها امیرالمومنین آفرینش حضرت علی علیه السلام 💚