دختره باخواهرشوهرمیره سرکاربعدباورت میشه کل خانواده شوهرش میدونستن میگفتن نمیری دنبالش این فلان بیسار
من ی روز زنگ زدم ب شوهرش شوهرم درجریان بود قراربود ی امانتی بهشون بدم گفته بود رسید زنگ بزن بهم زنگ زدم نگو شوهره خونه باباش بود یهوگوشبشو خواهر پسره جواب داد ب من گفت چی میگی حرومزاده من ریدم دهنت وخانواده ات چرازنگ زدی وای نمیدونی چ حال شدم انقدگریه کردم ب شوهرم زنگ زدم گفتم اونم پیام داد داداش قضیه چیه وخواهرت روچه حسابی ب خانومم اینجوری گفته اونم گفته ببخشیدهمه عصبی ان