دوهفته س خواهرشوهرم میگه میخوام برم تهران دکتر،شوهرش ماشین داره اما رانندگیش خوب نیست.خودش میخواست بره مادرشوهرم و یه دختر خاله مجرد شوهرم ...دیشب شوهرم اومد خونه گفت من ۵شنبه میرم تهران!!!گفتم چرا.گفت خواهرم اینارو ببرم.گفتم ینی چی دختر خاله مجردت میخواد بره دکتر تو میخای ببریشون.من صلاح نمیدونم هرکاری میکنی بکن اما انگاری خودش به خواهرش گفته بود که اوکی مشکلی نداره.امروز ازصبح بامن تو قیافه بود من فکر کردم زنگ زده کنسل کرده که ناراحته.تا الان مادرش بهم زنگ زد گفت فردا که ما میریم تهران تو بیا خونه ما تنها نباشی تا برگردیم.گفتم تهران چرا.گفت دکتر مگه محمد بهت نگفته!!!!من هاج و واج موندم.چرا شوهر من باید قبول کنه مادرش و خواهرش هیچی دخترخاله ش رو ببره تهران دکتر؟؟؟؟جالبیش اینه که اصلا به من توجه نکرد که ناراحت میشم...خیلی برام عجیب بود این کارش!!!
من شاغلم فردا سرکارم...بخدا موندم اصلا از کارشون.البته که مادرش طوری حرف زدم که بفهمه ناراحت شدم مادرشم صداش میلرزید متوجه شد...اما شوهرم چطور همچین بی عقلیی کرده!!!
من شاغلم فردا سرکارم...بخدا موندم اصلا از کارشون.البته که مادرش طوری حرف زدم که بفهمه ناراحت شدم ماد ...
من با هیچ جای کار مشکلی ندارم.ولی اگر خانوم تو این شرایط باشه و با پسرخاله مجرد برن مردا خودشونو جر میدن.بنظرم یک کلمه باهاش حرف نزن و ب این سادگی ازش نگذر