همسایه خالم اینا همش میره سگ هارو از توی گله گوسفندا برمیداره میاره دم در حیاطش میزاره اولین بار یه سگ وحشی زرد داشت که شانش من وقتی داشتم میرفتم خونه خالم اینا افتاد دنبالم منم ترسیدم خوردم زمین انگشتم شصتم تا یه ماه باد کرده بود همه بهم میخندیدن میگفتن ترسویی ننه بزرگ میگفت سه آجر برمیداشتی پرت میکردی طرفش من باورم نمیشه نوه ی منی خلاصه یکی مارو گردن نگرفت ببره دکتر تو روشتا هم بودیم نمیشد تنها رفت
بعد چند وقت خبرش اومد که تریلی از رو سگش رد شده مرده یه چند وقتی سگی چیزی نبود راحت میرفتیم و میومدیم
تا چند روز پیش رفتیم دیدیدم یه سگ بزرگ سیاه آورده که از دور دیدمش ریدم تو خودم خیلی ترسناک بود خلاصه به بچه همسایه گفتم اون ور نگهش دار که ما بریم خونه خاله به پسره حمله کرد پسره هم آجر پرت میکرد صاحب سگه همجلو در با زنش نشسته بود
به صد تا بدبختی رفتیم خونه خاله چون مهمون بودیم زودتر رفته بودیم کمک خاله کنم
چند وقته شنیدم زنش پچش به دنیا اومده موندم چطور بچه رو میخاد با اون سگه وحشی بزرگ کنن اصلا سگه حالیش نیست ماله گله گوسفنداس که اهلی هم نیست
باز از دیشب یه سگ دیگه همش دم در حیاطمون نشسته نتونستیم اصلا بیرون بریم شوهرم میگه کاری نداره ولی من از همون دفعه که سگ دنبالم کرده کلا میترسم