بعد اومد بالا با مامانش
آسانسور داریم ما
ولی باز با پله اومدن
یهو زنه پیر بود یکم
هی نفس نفس میزد
براش آب آوردم
یهو اومدم بهش آب دادم
دیدم تو اتاقه
😐
یهو آب دادم بهش
هول شد که آره اینجا اتاقش فلان فلان . یعنی من در حد چند ثانیه هم
تنها نزاشتم رفتم آب آوردم یهو سر از اتاق در اورد
باز شک نکردم یهو گفت
ببخشید خانم شما این خونه رو به فلانی فروختید ؟؟!
( فامیلی اون بنده خدا رو که گفت خونه رو از ما خریده )
همینطور موندم گفتم بله 😐
از اون بنده خدا پرسیدم همچین آدمی میشناسی گفت آره
فامیل زن قبلیم میشه دختر خالش
الان میترسم دعایی چیزی برامون جا ساز کرده باشن
من هیچ اعتقاد ندارما
ولی 😕هی شوهرم میگه
چرا راه دادی اگر این کارو کرده باشن چی 😞
همش به دلم بد راه میده