نه صبر که دلو نمی زنه.
ما اختلاف فرهنگی داشتیم جدا از اون یه اخلاقی داشت فکر می کرد عالم و آدم می خوان بهش نارو بزنن من بهش خیانت کنم دوستاش سرمایه شو بالا بکشن و به همه شک داشت این بدبینی مربوط به اتفاقاتی بود که تو گذشته اش افتاده بود.
دیدی بعضی زن و شوهر ها جدا میشن زیر و بم فک و فامیل همو فحش میدن اون اصلاً روزای جداییمون این جور نکرد اما من با عصبانیت هر چی می تونستم بهش می گفتم.
اون چیزی که دل منو زد تغییر نکردنش در عین آرامشش بود اون نمی خواست عوض بشه نمی خواست تغییر کنه می خواست با همون صبرش منو باب میل خودش کنه منم اهلش نبودم وگرنه ویژگیای خوب زیاد داشت.