مرد یعنی کار و کار و کار و کار
یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه
روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد یعنی سکته، یعنی سی سی یو
خلقتش اصلا به این درد بود میو
ختم مطلب، مرد یعنی جان نثار
تا درآرد روزگار از وی دمار
مرد یعنی نوکر بی ادعا
مرد یعنی زایمان بی صدا
مرد می زاید ولی معلوم نیست
طفلکی زاییده یک یا چند تا
مرد یعنی پول ، سفته ، چک ، برات
یا که قبض برق و گاز و آب بها
مرد حس خوب بابا بودن است
آی بابا دست خالی توو نیا
آن قدیما گرچه بابا آب داد
لیک حالا می دهد کوکاکولا
بزودی مردان چینی باتوقع ناچیز،کم اشتها، زبان کوتاه، کارکرد ۲۴ساعته بدون مادر و خواهر و قوم و خویش، با عمری اندک، وارد کشور میشوند
ما مردان و پدران بیچاره و مظلومیم
از لطف زنان به اخذ جوراب محکومیم
خود نشکن و قانع رخت سفر میبندیم
در هیئت خمسه تا ابد فقط میخندیم
وای من روز مادر روز پدر / جدم از ناراحتی آید به در
روز مادر یک النگو می دهم / زن دهد جوراب در روز پدر
تازه پول دومی را هم زمن / می ستاند از طریق گل پسر
قیمت جوراب من هم لاجرم / از النگو هست قدری ام بیشتر
شاعر در بیت دیگری می فرماید:
روز مرد است و عجب! کادوی ما نایاب است / گر چه این دُر گرانقدر همان جوراب! است
به علت گرانی، بانک مرکزی به مناسبت روز مرد
کارتهای آفرین، صدآفرین، هزارو سیصد آفرین، همسر خوب ونازنین چاپ کرد!
روز زن شد، سهم او از جیب من
منم که شهره ی شهرم به نان در آوردن
و برج های سمج را به آخر آوردن
اداره رفتن و بعدش یکی دوتا شرکت
سپس مسافر از آن ور به این ور آوردن
از برای شهریه دادن به چند دانشگاه
هم لباس و ادکلن از قشم و بندر آوردن
سه چار شیفته از خود پدر در آوردم
به قصد مرغ و عدس تا چغندر آوردن
از ازدواج به این ور وظیفه ام شد
شبیه غولِ چراغ آرزوها بر آوردن
طلا و هرچه ملاک کلاس و شخصیت
بنا به امر و تقاضای همسر آوردن
کتاب و تبلت و گوشی و بستنی قیفی
برای سام و ثریّا و اصغر آوردن
برای زهره و دامادِ لنگر اندازم
همیشه از سر بازار کنگر آوردن
خلاصه کار من این روز ها همین شده
به هر دری زدن و جیب پُرتر آوردن