مادربزرگم خدا رحمتش کنه فوت کرد
حالا بعد یه مدت دخترا و پسراش اومدن طلاهاش نصف کنن گفتن نفروشیم هر کس یه قطعه برداره تفاوتش رو حساب کنیم حالا نصف کردنی چشم یکی موند تو طلای اون یکی و بخاطرش یکی حمله کرد به اون یکی و من خیلی خیلی ناراحتم الان کاش مادربزرگم به دختراش محبت یاد میداد درسته زحمت کشیده و طلا نگه داشته ولی اول رو اخلاق بچه هاتون کار کنین اگه از پسش براومدین به مادیاتشم فکر کنین الان خیلی ناراحتم
آخرشم به جایی نرسیدن دیگه نصف کردن موند برای بعد