داستان دعوای من باخانواده مادری همسرم

جریان ازاین قراره که اوایل عروسیمون رابطه من بادخترخاله و دختردایی همسرم خیلی خوب شده بود بیشتر بادخترداییش

دخترخالش متاهله و دخترداییش یکسال ازمن کوچیک تره ومطلقه هستش

جونم براتون بگه همه چیز ازشب حنابندون من شروع شد وقتی که برادرام اومدن قسمت زنونه که باهم برقصیم ظاهرا اونجا دختردایی شوهرم از داداش کوچیکم خوشش اومده وشروع میکنه ازداداشم فیلم گرفتن موقع رقصیدن

وبعدها من فهمیدم که براش حتی فرستاده بوده اون فیلمو

این وسط که این داشته فیلم میگرفته اون یکی دخترخالش بهش میگه کلا داری از برادر عروس فیلم میگیری هاحواست هست؟ اونم میگه نه و حواسم نبود و قطع میکنه

فردای عروسی ما دختردایی شوهرم زنگ که اره یکی هست تواینستا بهم باپیج فیک پیام داده که تو باداداش فلانی هستی واین حرفا منم گفتم ولشکن جدی نگیر یکی خواسته شوخی کنه باهات

شبش داداشم زنگ زد گفت یکی بهم پیام داده توبا فلان کسی(همون دختردایی شوهرم) وفورا دلیت اکانت زده خلاصه چندوقتی این پیاما بود و برادر منم خودش دوست دخترداشت تااینکه مارو پاگشا دعوت کردن خونه خاله شوهرم و دختردایی شوهرمم اونجا بودکه اون وسط گفت من از داداشت خوشم اومده عاشقش شدم وفلان

منم دیدم موقعیت خطریه فردا روزی اینا رل بزنن ابروی من میره تو فامیل شوهرم و زشته منم شرگع کردم بدی گفتن درمورد داداشم که اخلاق نداره و فلان که ازسرش بیوفته، همچنان پیام های ناشناس ادامه داشت این دفه بافحش و تهدید که به خانواده هاتون میگم و لومیدم شمارو دختردایی شوهرم گفت من شک دارم به دخترخاله شوهرم (همونی که توحنابندون گفته بود داری فیلم ازداداش عروس میگیری) منم گفتم بپرس ازش پرسیده بود گفت نه من نیستم واینا حالا با یه طرفندی من بهش گفتم وقتی پیام داد بزن ببین شمارش چندرقم اخرش چنده زد و گفت پسرعمم این قبلا عاشق من بوده و الان نامزد داره وبهم پیام داده منم تعجب کردم گفتم غیرممکنه

من به شوهرم وبرادرشوهرم گفته بودم این جریانارو وقتی گفتم که شک کردن به پسر فلان خاله گفتن نه غیرممکنه همچین پسری نیست!

اقا سرتونو درد نیارم شب تولد دخترخواهرشوهرم دوتا دخترای خواهرشوهرام من و دختردایی شوهرم جمع شده بودیم خونه ما قرارشد جرعت حقیقت بازی کنیم هرسری که به من و دختردایی شوهرم میوفتاد همش میپرسید به من شک داری؟ منم همش میگفتم چرت نگو چه شکی دارم بهت مثل خواهرمی بازهم میچرخوندیم باز میگفت من اخرش اعصابم خورد شد به شوخی گفتم اره شک دارم باشوهر منی کم چرت وپرت بگو خب همه خندیدیم و گذشت تااینکه

هستیدعزیزان؟؟؟؟