بچه ها ۱ ماه دیگه عروسیمه خونه نامزدم هرشب بزن ب رقص با فامیلاشون
ولی خونه ما غم ناراحتی
من مادرشوهرم گریه میکنه پسرم میخاد بره برای مت خوشحال میگ رفتی دیگ پات نزار
هر یدونه وسیله ای ک میخرن میگن ایشالا ب خوشی استفاده نکنی ایشالا تو غم باشی میگن اینجا بخور بری ت یخجالت چیزی پیدا نمیشه با اینکه وضع نامزدم خوبه میخان من عذاب بدن خلاصه اونور شادی اینور من غم گریه بالشتمو بغل کردم خیلی ناراحتم آخ منم بچشونم منم قلب دارم رفتیم فرش آشپزخونه بخریم انقد تو فرش فروشی خوردم کردن مرده گفت کمی با عروس خانم مهربون باشید گناه داره هیچکس نمیفهمه منو تک تک حرفامو با اشک نوشتم من هیچکس ندارم بفهمه چ آشوبی تو قلبمه من حتی شوهرم پشتم نیست