کودکان کار: زخمهایی بر پیکر کودکی
در کوچههای تنگ و تاریک، در خیابانهای پرهیاهو و بیرحم، کودکانی را میبینیم که به جای بازی و تحصیل، بار زندگی را بر دوشهای کوچک خود حمل میکنند. کودکانی که دستهایشان به جای مداد، با آجر و آهن آشنا شده و نگاه معصومشان در پس دود و خاکستر گم شده است.
کودکان کار، قربانیان خاموش فقر و نابرابریاند. آنها، به جای آنکه در آغوش گرم خانواده و در پناه مهر و محبت رشد کنند، مجبورند برای بقا و کمک به خانوادههایشان، سختترین و طاقتفرساترین کارها را انجام دهند.
تصور کنید، کودکی که به جای رفتن به مدرسه، باید در خیابانها دستفروشی کند، زیر آفتاب سوزان یا سرمای استخوانسوز، التماس نگاههای بیتفاوت را بکند. کودکی که به جای بازی با همسالانش، باید در کارگاههای نمور و تاریک، ساعتهای طولانی کار کند، بدون آنکه امیدی به آیندهای روشن داشته باشد.
کودکان کار، نه تنها از کودکی خود محروم میشوند، بلکه در معرض انواع آسیبهای جسمی و روحی قرار میگیرند. آنها، اغلب از تحصیل باز میمانند، دچار سوءتغذیه میشوند، در معرض بیماریهای مختلف قرار میگیرند و قربانی خشونت و استثمار میشوند.
اما کودکان کار، فقط یک مسئله اجتماعی نیستند، آنها یک تراژدی انسانیاند. هر کدام از این کودکان، یک دنیا آرزو و امید در دل دارند، اما شرایط سخت زندگی، آنها را مجبور میکند تا این آرزوها را در پستوی ذهن خود پنهان کنند.
ما، به عنوان اعضای جامعه، در برابر کودکان کار مسئولیم. نباید نسبت به رنج و درد آنها بیتفاوت باشیم. باید تلاش کنیم تا شرایط زندگی آنها را بهبود بخشیم و به آنها کمک کنیم تا به کودکی خود بازگردند.
بیایید دست در دست هم، برای حمایت از کودکان کار تلاش کنیم. بیایید صدای آنها باشیم و به گوش جهانیان برسانیم که هیچ کودکی نباید مجبور باشد برای بقا، کودکی خود را قربانی کند. بیایید با حمایت از سازمانهای مردمنهاد، کمکهای مالی و معنوی، و فرهنگسازی، گامی در جهت ریشهکن کردن این پدیده شوم برداریم.
به امید روزی که هیچ کودکی در جهان، مجبور نباشد کار کند و همه کودکان، در صلح و آرامش، از کودکی خود لذت ببرند.