چند روز پیش من کابینتارو ریختم بیرون تمیز کردم مچ دستمم کیست داره زیاد کار میکنم از درد نفسممیره خلاصه اقا غروب اومد من له له بودم گفتم شام نداریم تخممرغ توبزار رفت خابید گفت درست کردی صدام کن گفتم بقیه اشپزخونه من دستم درد میگیره چربی کابینتاو بالاهارو تو باید بسابی محل نذاشت امروز خونه مامانش بودیم از صب عییییین کوزت خونه مامانشو دارع میسابه ببین میسابههه هااااا کل مبلارو ریخت بیرون با دست تمام سرامیکای کف و دیوارو پاککرد گوشه دیوار و سقف گوشه های انباری جای سیبزمینی پیازا کشوهای فریزو بشوره تمیییز نمیدونییید چکار میکنه میخاست فرشارم بندازه بیرون مامانش ترسید بارون بیاد گفت ولش کن شامپو فرش بگیر بیار تمیز کن خودشم چایی ریخت برا خودش تنها اومد نشست رومبل من که اصلا کمک نکردم ولی ینی چی واقعا