خواب دیدم یه بچه نوزاد روی یه پل بود داشت میافتاد تو آب افتاد توی آب یه رودخانه من برش داشتم گرفتمش زیر چادرم بردمش حرم امام رضا اونجا گریه کردم گفتم یا امام رضا این بچه رو بده به من من خیلی دوسش دارم بعد تو خواب یهو ترسیدم گفتم نکنه بچم پسرم بمیره خدا بجاش این بچه رو بده من من تو خواب یهو حس کردم امام رضا داره میگه پسرت میمیره خدا بجاش این بچه رو میده به تو بعد توی خواب بچه ها گفتم نه امام رضا اینجوری نگفتم من خودم یه همچین حسی تو خواب بهم دست داد بعد خواب بیدار بودم میگفتم وای نکنه بچم بمیره نکنه دستش عفونت کنه زخمه دستش خب بچه ها دستشو برده تازه بخیش کردیم بعد گفتم نکنه بچم طوریش بشه بخاطر زخمش بمیره ک یهو بیدار شدم