اومدم قهر خونه پدرم
بعد مامانم اونقد حرف میزنه که ک.صشعرای گذشته رو تکرار و یاداوری میکنه ک آره ما بهت گفتیمو فلان و بهمان
منم حرصی میشم ب شوهرم پیام میدم میگم بیا طلاق بده و اینا
مادرش خیلی دخالت میکنه تو زندگیمون
منم کفری شدم اومدم خونه پدرم
بعد جالبش اینجاست زنگمیزنه ب فک و فامیل من هم پشت سرم گوه میخوره هم میگبگین برگرده
منم ب شوهرم گفتم با حرفایی کمادرت زده عمرا برگردم
چجوری خودمو کنترل کنم پیامندم بهشششش
اعصابم ب شدت ضعیفه
زود پاچه میگیرمو قاطی میکنم
مامانمم از یطرف عصبیممیکنه
خدا ذلیل کنه مادرشوووو