چند روز قهر بودم ب قصدترسوندن ب طلاق اقدام کردم رفتم خونه بابام
حالا بعد همسرم با مادرش اومد قول داد تغییر کنه و اخلاق رفتار بد بزارع کنار منم با تعهد برگشتم خدایی شم تغییر کرده از گل نازکتر بهم نمیگه
بابام جلو شوهرم نفرینم کرد ک چرا حرفشو گوش نکردم طلاق بگیرم
شوهرم گفت نفرین نکن زن منو دعوا شد
همونجا شوهرم دستم گرفت و با مادرش آورد بیرون و رفتیم ترمینال برگشتیم خونمون
بابام چون نخاستم الان زندگیم بهم بخوره کلی نفرین کرد ک الهی رنگ بچه نبینی تو زندگیت زندگیت خیر نبینی سیاه بشی الهی سقط بشی
گفت ب شوهرت چسبیدی رفتی عاق میکنمت