من یه آدم بدبختم که پدرمو از دست دادم ،یه برادر دارم که نمیتونم چیزی بهش بگم و مادرمم که به اندازه کافی عذاب میکشه من چی بگم بهش ،من متاهلم همسرم خیلی اذیتم میکنه اوایل که برای آشنایی باهم دوست بودیم یه جور دیگه بود ..الان فقط اذیتم میکنه پا بالای خونه ی مادرشوهرم زندگی میکنم ناهار و شام ها اونجایم فقط واس خواب میایم خونمون شوهرم اصلا دلش نمیخاد بیاد بالا از من دوری میکنه، دست بزن داره میگه حرف فقط حرف منه برای اینکه من و ببره خونه مادرم کلی اذیتم میکنه دیگه خستم..هیچ آزادی ندارم دستم به هیچ کاری نمیدن ازطرفی نمیتونم جدا شم مادرم دق میکنه به اونم نمیتونم چیری بگم افسرده شدم نمیتونم به خودم برسم شوهرم اصلا برای خوشحالیم کاری نمیکنه شما راهکاری دارید یعتی بی تفاوت بشم یه مدت؟یا نه تو روخدا کمکمکنید